اشعار شهادت حضرت مسلم ابن عقیل(ع)

شك و تريديشان يقيني بود
آسمانهايشان زميني بود

همه دنبال وعده گندم
شهر مشغول خوشه چيني بود 

كوچه ها خالي از وفای به تو !
خانه ها گرم شب نشيني بود

خودشان را نشان نمي دادند
پشت هر سايه اي كميني بود

بقيه شعر در ادامه مطلب

**



موضوعات مرتبط: حضرت مسلم(ع) - شهادت

برچسب‌ها: اشعار شهادت حضرت مسلم ابن عقیل(ع)

ادامه مطلب
[ 3 / 8 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار شهادت حضرت مسلم ابن عقیل(ع)

زبانحال دختر حضرت مسلم(ع):

از هق هق نسیم شنیدم صدای تو
بابا فدای گریه ی" کوفه میای " تو 

اینجا همه برای سرت گریه می کنند
اینجا منم رقیه ی بزم عزای تو 

بابا شنیدم از همه جا سنگ خورده ای!
لابد نمانده است سری هم برای تو 

تو اولین شهیدی و من اولین یتیم
این اولین یتیم شهادت فدای تو 

آن ریسمان که دست علی را به کوچه بست
در کوفه بسته شد به سر و دست و پای تو 

جسم تو را چگونه به کوچه کشانده اند؟
ای کاش بود چادر من بوریای تو 

تا اینکه بی کفن نشوی بین کوچه ها
زینب چقدر نذر نموده برای تو 

زینب دو طفل دارد و تو هم دوتا پسر
آنها به جای زینب و اینها به جای تو 

بابا بمان به کوفه بیایم ببینمت
تا با دو دست بسته بیفتم به پای تو 

کوفه برای دیدن من معجری بیار
از غصه مُرد ؛ دخترک باحیای تو 

مویم سفید گشته و قدم خمیده است
بابا منم مسافر کرب و بلای تو 

تا زنده ام قسم به لب تشنه ات پدر
گریه کنم برای تو و ماجرای تو 

رحمان نوازنی

 



موضوعات مرتبط: حضرت مسلم(ع) - شهادت

برچسب‌ها: اشعار شهادت حضرت مسلم ابن عقیل(ع)
[ 3 / 8 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار شهادت حضرت مسلم ابن عقیل(ع)

سوي کوفه ميا که پيچيده
بوي غربت ميان هر کوچه
باز تکرار بي وفائي هاست
باز دستان بسته در کوچه

**

حسّ دلتنگي قفس دارد
آسمان کوچ کرده از اين شهر
عشق و احساس و عزت و غيرت
هم زمان کوچ کرده از اين شهر

**

اين قبيله چقدر بي دردند
بي حيائي ست خصلت کوفه
مشک‌ها طعم تشنگي دارد
و سراب است بيعت کوفه

**

غربت زائر غريبي را
به نظاره نشسته اند آقا
نيزه نيزه در انتظار تواند
همه پيمان شکسته اند آقا

**

در کمين نگاه مهتابند
بغض ها ، کينه ها ، کبودي ها
و براي تو نقشه ها دارند
کوفيان ، شاميان ، يهودي ها

**

دلشان را  ز کينه ي مولا
دم بدم پر گدازه مي کردند
دل من آه ارباً اربا شد
نعل ها را که تازه مي‌ کردند

**

دگر آقا چه خوب مي‌فهمم
ندبه ي بي جواب يعني چه
التماس نگاه لب تشنه
ناله ي آب آب يعني چه

**

ندبه هايي غريب مي بارد
صحنه هايي عجيب را ديدم
پرده افتاد ! در همين کوچه
سر شيب الخضيب را ديدم

**

گرد خورشيد خون گرفته ي عشق
نيزه ها ازدحام مي کردند
سنگ ها بر لبي ترک خورده
بوسه بوسه سلام مي کردند

**

سوي کوفه ميا که پيچيده
بوي غربت ميان هر کوچه
مي شود باز داغ ها تکرار
داغ دستان بسته در کوچه

یوسف رحیمی

 



موضوعات مرتبط: حضرت مسلم(ع) - شهادت

برچسب‌ها: اشعار شهادت حضرت مسلم ابن عقیل(ع)
[ 3 / 8 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار شهادت حضرت مسلم ابن عقیل(ع)

بنویسید مرا یار اباعبدالله
اولین بنده ي دربار اباعبدالله
منتظر مانده دیدار اباعبدالله
من کجا و سر بازار اباعبدالله

تا خدا هست خریدار اباعبدالله

عاشق آن است که دیدار کند یارش را
بارها جان بدهد دید اگر دارش را
باز آماده کند جان دگر بارش را
فاطمه پیش خدا، پیش برد کارش را

هرکه افتاد پی کار اباعبدالله

من پرم را به روي دست گرفتم،دیدم
جگرم را به روي دست گرفتم دیدم
سپرم را به روي دست گرفتم دیدم
تا سرم را به روي دست گرفتم دیدم...

... راهم افتاده به بازار اباعبدالله

وقت هجران به گریبان چه نیازي دارم
به دل بی سر و سامان چه نیازي دارم
با لب پاره به دندان چه نیازي دارم
به سرشانه اینان چه نیازي دارم

تا سرم هست به دیوار اباعبدالله

قبل ازآنیکه بیاید خبرم را ببرید
زیرپایش مژه ی چشم ترم را ببرید
محضرش دست به دست این جگرم را ببرید
گرسرم را و سر دو پسرم را ببرید

...باز هستیم بدهکار اباعبدالله

سنگها خوب نشستند به پاي لب من
لب من ریخت و پیچید صداي لب من
طیب الله به این لطف و وفاي لب من
بعد از این آب حرام است براي لب من

بسکه لبریزم و سرشار اباعبدالله

مانده از جلوه والاي تو حیران،مسلم
جان خود ریخت به پاي تو به یک آن،مسلم
عیدقربان شهان،هست فراوان مسلم
من به قربان تو نه...جان هزاران مسلم

....تازه قربان علمداراباعبدالله

به ولاي تو نداده ست اذان،هیچکسی
وا نکرده ست به شأن تو دهان،هیچکسی
مثل مسلم نبوَد دل نگران،هیچکسی
به خداوندکه در هر دو جهان،هیچکسی...

....مثل من نیست گرفتار اباعبدالله

پیکرم وقف نوك پا زدن طفلان شد
کوچه کوچه سر من بود که سرگردان شد
چه خیالی ست که بازیچه ي این و آن شد
یا که بر عکس به میخی تنم آویزان شد

دست حق باد نگهدار اباعبدالله

علی اکبر لطیفیان

**



موضوعات مرتبط: حضرت مسلم(ع) - شهادت

برچسب‌ها: اشعار شهادت حضرت مسلم ابن عقیل(ع)
[ 3 / 8 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار شهادت حضرت مسلم ابن عقیل(ع)

ای کاش راهت از شب کوفه جدا شود
ختم به خیر این غم بی انتها شود

ای کاش نامه های سفیرت به تو رسند
یا باد با نوای دلم همنوا شود

مداح خانواده ی تان هستم، آمدم
تا خانه خانه بزم حدیث شما شود

دَم از علی و آل علی آنقدر زنم
تا کوچه ها پُر از نفس مرتضی شود

با هر اذان به اشهدُ انَّ علی رِسَم
تا هر حضور، خطبه ای از لافتی شود

از معجزات خیبر و از بدر گفته تا
شعر و شعورشان همه شیر خدا شود

یا از حسن بگویم و از حسِّ یک غریب
شاید فضای کوفه کمی، غم فضا شود

آنقدر از حسین بخوانم که جان دهم
باشد که یک حسینیه اینجا بنا شود

افسوس، زین جماعت سنگیِ بی وفا
باور نداشتم که یکی با وفا شود

اینجا مدینه است، نه کوفه، میا مخواه
 زهرا دوباره عابر این کوچه ها شود

اینجا مدینه است، نه کوفه، بیا بخوان
 تا باز بزم روضه ی زهرا به پا شود

افتاده ام به یاد تو و روضه خوانی ات
از مادری که رفت،خودش خون بها شود

تا در، حضور فاطمه حس کرد زد به سر
دلشوره داشت، بانی یک ماجرا شود

یادش نرفته بود که هر صبح با ادب
جبرئیل می رسید کمی خاک پا شود

با التماس، گفت به مادر بمان میا
تا مانع جسارت یک بی حیا شود

در بود و شعله بود و حرامی به پشت به آن
می خواست با حرارت در آشنا شود

فرصت نداد شعله فقط کار خود کند
مهلت نداد تا که در بسته وا شود

زینب، صدای فضّه به دادم برس، شنید
کوشید مادر از در و آتش جدا شود

آه ای علی من، به مدینه میا مخواه
 تکرار داغ های دل مجتبی شود

اینجا میا که فاطمه ات جای دوش تو
در حلقه ی فشرده ی زنجیر جا شود

بدجور چشم زجر مرا زجر می دهد
ای وای اگر که همسفر بچه ها شود

خولی تنور خانه ی خود گرم میکند
شاید که میزبان سَری آشنا شود

اینجا میا که روی سرت شرط بسته اند
روزی رسد که گیسویت از نی رها شود

تقصیر نیزه نیست که سر بی تعادل است
کافی ست نیزه دار کمی جا به جا شود

می افتی و به روی زمین غلط می خوری
می افتی و سر تو پر از ردّ پا شود




موضوعات مرتبط: حضرت مسلم(ع) - شهادت

برچسب‌ها: اشعار شهادت حضرت مسلم ابن عقیل(ع)
[ 3 / 8 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار شهادت حضرت مسلم ابن عقیل(ع)

هیچکس مثل من اینگونه گرفتار نشد
با شکوه آمده و بی کس و بی یار نشد

حال و روز منِ آواره تماشا دارد
تکیه گاهم بجز این گوشۀ دیوار نشد

روزه دارم من و لب تشنه و سر گردانم
بین این شهر کسی بانیِ افطار نشد

دست بر دست زنم دل نِگرام چه کنم
مثل من هیچ سَفیری خجل از یار نشد

خواستم تا برسانم به تو پیغام ، میا
پسر فاطمه ، شرمنده ام انگار ،  نشد

گر زنی سینه سپر کرده برایم صد شکر
سینه اش سوخته از داغیِ مسمار نشد

اهل این شهر همه سنگ زن و سر شکنند
میهمانی سرِ سالم سوی دَربار نشد

وای اگر که هدفی روی بلندی باشد
دیده ای نیست که با لختۀ خون تار نشد

به سر نیزه پریشان شده مویم ، اما
خواهرم در پی ام آوارۀ بازار نشد

پیکر بی سرم از پا به سر دار زدند
این بلا بر سر من آمد و تکرار نشد

قاسم نعمتی

 



موضوعات مرتبط: حضرت مسلم(ع) - شهادت

برچسب‌ها: اشعار شهادت حضرت مسلم ابن عقیل(ع)
[ 3 / 8 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار شهادت حضرت مسلم ابن عقیل(ع)

در این دیار عاطفه پیدا نمی شود
دیگر دری به خاطر من وا نمی شود

دستم بریده باد نوشتم بیا حسین
این غصه از سرای دلم پا نمی شود

با قافله به وادی دیگر برو میا
در شهر کوفه جای شماها نمی شود

آقا سفیر تو به تو پیغام میدهد:
برگرد ای مسافر زهرا نمی شود

امشب ز راه آمده برگرد یا حسین
جانا به جان فاطمه فردا نمی شود

بغضی غریب راه نفس را گرفته است
خواهم که ناله ای زنم اما نمی شود

در دیده های تیره این تیره دیده ام
اینجا برای زینب کبری نمی شود

مجتبی روشن روان

 

 



موضوعات مرتبط: حضرت مسلم(ع) - شهادت

برچسب‌ها: اشعار شهادت حضرت مسلم ابن عقیل(ع)
[ 3 / 8 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]

اشعار شهادت حضرت مسلم ابن عقیل(ع)

مسلم! دوباره پشت سرت را نگاه کن
برگرد و خوب دور و برت را نگاه کن

کوفی که مرد نیست بماند به پای تو
با چشم باز همسفرت را نگاه کن

این خاک فتنه خیز و زمین غریب را
این آسمان بی قمرت را نگاه کن

دیروز دیدی آن همه امضا و مُهر را
حالا سپاه بی نَفَرت را نگاه کن

مسلم! به چشمهای عمویت علی قسم
برگرد و باز پشت سرت را نگاه کن

فردا ز بام دارالاماره... ز چشمهات
خورشید می دمد...سحرت را نگاه کن

وحیده افضلی



موضوعات مرتبط: حضرت مسلم(ع) - شهادت

برچسب‌ها: اشعار شهادت حضرت مسلم ابن عقیل(ع)
[ 3 / 8 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 62 صفحه بعد